کتاب سه شنبه ها باموری
میچ آلبوم (۱۹۵۸) رمان «سهشنبهها با موری» را برای همه آنهایی نوشته است که میخواهند طعم زندگی را آنگونه که باید بچشند.
این کتاب روایت انس استاد پیری با شاگردش در واپسین روزهای زندگی را بیان میکند.
پروفسور شوارتز موری به بیماریای ال اس دچار است. بیماریای که بهتدریج بدن را از کار میاندازد و سلولها و بافتهای ماهیچهای را تخریب میکند.
شاگرد هر سهشنبه به دیدار استاد میرود و از او و با او درس زندگی میآموزد.
کلاسی که شاید امتحان و درس پس دادنهای معمول دانشگاه را ندارد اما یک کلاس بینظیر است. کلاسی که راهبر و راهرو هردو باهم در آن رشد میکنند و به کمال میرسند.
هر سهشنبه میج درباره موضوعی با استاد خود صحبت میکند: دنیا، مرگ، زندگی، خانواده، فرهنگ، بخشش، دانایی، ازدواج و هر مفهومی که راجع به زیستن و چگونه زیستن است.
میج در این سهشنبهها همراه استادش مراحل متفاوتی از کمال انسانی را میپیماید.
از او پرسیدم آیا برای خودش احساس تأسف میکند؟
گفت: «صبحها، گاهی برای خودم عزاداری میکنم. به بدنم نگاه میکنم. همانقدر که میتوانم دستها و انگشتهایم را تکان میدهم و به آنچه ازدستدادهام تأسف میخورم. برای مرگ کند و دردناک خودم عزاداری میکنم. ولی بعد تمام میشود.»
به همین سادگی؟
«اگر لازم باشد خوب گریه میکنم. ولی بعد توجهم را به سمت تمام چیزهای خوبی که هنوز در زندگیام هست جلب میکنم. کسانی که هنوز به دیدنم میآیند. قصههایی که خواهم شنید. اگر سهشنبه باشد، به تو. آخر ما اهل سهشنبه هستیم.»
خندهام گرفت. اهل سهشنبه.
«بیشتر از این به خودم اجازه تأسف و ناراحتی نمیدهم. فقط صبحها چند قطره اشک میریزم. همین.»
به آدمهایی فکر کردم که بیشتر ساعات بیداریشان به تأسف خوردن به حال خودشان میگذرد. چه خوب است انسان برای تأسف روزانهاش حدّی بگذارد. چند قطره اشک بریزد و بعد برود دنبال زندگیاش. اگر موری، با این بیماری وحشتناکش، میتواند این کار را بکند.…